معنی ضرب المثل فارسی؛ یک صبر کن و هزار افسوس مخور

به گزارش بوستان گفتگو، ضرب المثل یک صبر کن و هزار افسوس مخور، با پیشینه تاریخی خود دعوت کننده آدمی به صبر است. برای خواندن این مقاله و آشنایی پیشینه این ضرب المثل با خبرنگاران همراه باشید.

معنی ضرب المثل فارسی؛ یک صبر کن و هزار افسوس مخور

تاریخچه ضرب المثل یک صبر کن و هزار افسوس مخور

در سال های بسیار دور، فرمانراوی بسیار قدرتمندی زندگی می کرد که عدل و امنیت را برای کشور فراهم آورده بود و مردم او را دوست داشته و مطیع حرف ها و خواسته هایش بودند. اما او مسئله ای داشت که همواره از آن در رنج و غصه بود: او فرزندی نداشت.

مردم از بچه دار نشدن پادشاه با خبر بودند و همواره از خداوند می خواستند به او بچه ای بدهد. خداوند دعای مردم را اجابت کرد و به فرمانروا پسر بچه زیبایی داد. مردم شهر از شنیدن این خبر شاد شدند و حمد و سپاس پروردگار را بجای آوردند.

پادشاه راسو یی داشت که آن را تربیت نموده بود، در واقع این راسو جای فرزند را برای او و همسرش پر نموده بود. این حیوان نزد پادشاه خیلی عزیز بود و اهالی شهر بر این باور بودند حالا که خداوند به فرمانروا فرزند داده است، از نگهداشتن راسو دست می کشد و او را روانه جنگل می نماید تا باقی عمرش را در جنگل بگذارند، ولی این اتفاق رخ نداد و فرمانروا همچنان به نگهداشتن این حیوان ادامه داد.

خدمتکاری در قصر بود که از پسر حاکم مراقبت می کرد و تمام سعی خود را بر تربیت او گذاشته بود. یک روز خدمتکار بعد از خوابیدن پسر پادشاه، از اتاق او بیرون رفت. راسو که در اتاق بود، از دور ماری را دید که به سمت پنجره اتاق می آید. مار به فرزند پادشاه نزدیک شد و همین که قصد نیش زدن او را داشت، راسو گردن او را گرفت و با یک ضربه او را کشت.

در همان حین ندیمه وارد اتاق شد و راسو را با دهن خونی دید. بلند جیغ کشید و فریاد زد: راسوی حسود پسر حاکم را خورد! اهالی خانه صدای داد و فریاد زن را شنیدند و با عجله خود را به اتاق فرزند پادشاه رساندند. فرمانروا هم شتابان خود را به اتاق رساند و وقتی راسو را با دهان خونی دید آنقدر عصبی و خشمگین شد که با شمشیرش حیوان بیچاره را گردن زد.

بعد از اینکه راسو کشته شد همه به سمت گهواره رفتند و ناگهان فرزند را در حال لبخند زدن دیدند. بعد پادشاه چشمانش به ماری کشته شده در کنار گهواره افتاد. بسیار متعجب شد و همان لحظه دریافت که راسو از جان کودک محافظت نموده و مار را کشته است. فرمانروا به خاطر اینکه حیوان تربیت شده خود را بدون هیچ تاملی کشته بود، خیلی پشیمان شد و بعد از این اتفاق هر روز به نزدیکانش می گفت:

یک صبر کن و هزار افسوس مخور

و رفته رفته به صورت ضرب المثل عایدی.

منبع: کجارو / namakstan.ir / akairan.com
انتشار: 22 اردیبهشت 1401 بروزرسانی: 22 اردیبهشت 1401 گردآورنده: boostanchat.ir شناسه مطلب: 2140

به "معنی ضرب المثل فارسی؛ یک صبر کن و هزار افسوس مخور" امتیاز دهید

1 کاربر به "معنی ضرب المثل فارسی؛ یک صبر کن و هزار افسوس مخور" امتیاز داده است | 5 از 5
امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "معنی ضرب المثل فارسی؛ یک صبر کن و هزار افسوس مخور"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید