روایت عجیب جکسون از آثار تاریخی ایران
به گزارش بوستان گفتگو، وی در ادامه به توصیف نان های ایرانی که با پهنای 30سانتی متر و در ازای نیم متر و بسیار نازک طبخ می شد و نیز چاشت که نوع ساده آن مرکب از نان و تخم مرغ و یک فنجان بزرگ چای شیرین است، می پردازد که گاهی ممکن بود به آن کباب بره، جوجه کباب و دو سه قرص نان شیرینی زنجبیلی اضافه گردد.
مهرزاد گلسرخی| آبراهام و لنتاین ویلیامز جکسن (1862-1937م)، شرق شناس و زبان شناس آمریکایی، در سال1901م طی سفری به هند و سیلان، ضمن ملاقات با پارسیان منطقه، آثار دست نویس بسیار ارزشمندی را درباره متون زردشتی جمع آوری کرد.
او در دومین سفر خود به شرق در 1903م، از ایران ملاقات کرد. کتاب ایران در گذشته و حال حاصل سه سال (از 1903م) تحقیق جدی همراه با مشاهدات مستقیم و نیز پژوهش های کتابخانه ای مفصل مولف، به ویژه درباره تاریخ ایران است. وی خود در پیش گفتار کتاب شرح داده است بعضی از فصول کتاب بسیار دقیق و علمی و بعضی دیگر به شکلی مجذوب کننده و خواندنی از روند روزمره زندگی است که در مواجهه مستقیم او با محیط و مردم در دوره مظفرالدین شاه قاجار به دست آمده است.
عکس های کتاب را نیز بیشتر خود مولف تهیه نموده است. این اثر پرمایه حاوی اطلاعات مبسوط درباره تاریخ، زبان، ادیان و جغرافیای باستانی ایران است. جکسون به گفته خود، از عنفوان جوانی عاشق و شیفته مردان خردمند مشرق زمین بوده، ازاین رو، پس از سفر به هند و سیلان، عزم سفر به سرزمین کهن زردشت، یعنی ایران زمین می نماید.
او سفرش را از نیویورک شروع می نماید و پس از رسیدن به قفقاز، مسیر خود را تا خلیج فارس و از آنجا به یزد و بعد تهران و دریای خزر ادامه می دهد و خاتمه با گام نهادن به قلب آسیا، یعنی مرو و سمرقند و بخارا، سفر خود را به انتها می برد.
وی در کوه های قفقاز با بومیان منطقه ملاقات می نماید و ظاهر آن ها را به شبانان سکایی باستان تشبیه می نماید. سر های پر مو و ریش های انبوه با بالاپوش ها و کلاه هایی از پوست گوسفند نیز چهره های سیاه به شدت سوخته و تا حدی خشن این شباهت را نمایان تر می نماید. او تصریح نموده است که با نزدیک تر شدن به دریای خزر، تیپ های ایرانی تعیین تر می شوند.
جکسون در ادامه سفر خود به همدان، اسبش را رخش می نامد، هر چند از لحاظ جثه و قدرت هیچ شباهتی به آن نداشته است. وی در شرح شروع سفر خود از کاروان سرا، بسیاری از جزئیات را ذکر نموده است؛ مخصوصا اینکه در آن موقع ایرانیان با ساعت چندان آشنایی نداشتند و اصلا اهمیت چندانی برای زمان قائل نبوده اند.
وی در ادامه به توصیف نان های ایرانی که با پهنای 30سانتی متر و در ازای نیم متر و بسیار نازک طبخ می شد و نیز چاشت که نوع ساده آن مرکب از نان و تخم مرغ و یک فنجان بزرگ چای شیرین است، می پردازد که گاهی ممکن بود به آن کباب بره، جوجه کباب و دو سه قرص نان شیرینی زنجبیلی اضافه گردد.
او به شهر همدان می رسد. شهری کثیف و دلگیر و عقب مانده، خلاصه توصیفی است که او از همدان نموده و معتقد است که اگر سرمای شدید منطقه نبود، طاعون و وبا همه گیر می شد. جکسون می نویسد چرم و دباغی و اشیای حاصل از آنها، مثل زین، تسمه، چمدان و کفش، ازجمله کالا های مهم این شهر بوده است.
جکسون بعلاوه زیرانداز های نمدی، کپنک، شولای چوپان ها و کلاه های پوستی ساخت همدان را از برترین انواع این کالا ها شمرده است. افزون بر این، وی به وجود بیش از 50کاروان سرا و نیز 60گرمابه در این شهر اشاره می نماید. البته نویسنده در این فصل نیز تاریخ مفصل و وجه تسمیه شهر را به برترین شکل شرح داده است.
نقل قولی از انواع منابع یونانی (هرودت و کتسیاس) و اسلامی (مسعودی و یاقوت) و ذکر افسانه های گوناگون، مثل برپاداشتن مجسمه شیر سنگی به دست بلیناس حکیم به عنوان طلسمی که شهر را از زمستان های سخت مصون می دارد، این فصل را مجذوب کننده ساخته است. وی بعلاوه ضمن اشاره به رواج افسانه هایی درباره اسکندر در میان مردم همدان، یک نمونه آن را نقل می نماید. ابن سینا، باباطاهر، استر و مردخای ازجمله شخصیت هایی هستند که جکسون در این فصل عالمانه از آن ها یاد نموده است.
فصل بعدی درباره سنگ نوشته های پادشاهان ایرانی است. پیشینه ای از چگونگی کشف رمز و قرائت کتیبه ها به وسیله مورخان، سیاحان و دانشمندان اروپایی در این فصل آمده است. او خود داستان رمزگشایی از این متون را آزموده ترین فصول تاریخ پژوهش های زبان شناختی و در ردیف پیروزیه ای جاودان دانش بشری در قرن19م می داند.
فصل چهاردهم در ادامه فصل پیشین، گزارش صعود وی به کوه بزرگ بیستون و نحوه خواندن کتیبه داریوش است. در این فصل، به وضوح حس پژوهشگری، دقت و در عین حال رقابت و حسادت علمی نویسنده متجلی است؛ به خصوص آنجا که سعی دارد کار خود را با دانشمندان پیش از خود مقایسه کند.
فصل پانزدهم که درباره طاق بستان و کرمانشاه است، با گفتاری از معجم البلدان یاقوت حموی شروع شده است. مابقی فصل شرحی است جامع و تامل برانگیز از حجاری های طاق بستان، داستان های خسرو و شیرین، شیرین و فرهاد و موقعیت و تاریخ کرمانشاه. فصل بعد به کنگاور و معبد آناهیتا اختصاص دارد.
جکسون در ملاقاتش با چوپانی ایرانی، پوشاک او را پوستینی آستین کوتاه، کفش های چرمی ضخیم، دستاری بزرگ به دور سر و یک چوبه دستی توصیف می نماید و باز به یاد شبانان مادی باستان می افتد و صحنه هایی از آن دوران را در فکر خود بازسازی می نماید.
او سفر خود را به سمت اصفهان ادامه می دهد. نکته جالبی که وی در گذر از بعضی مزارع به آن اشاره نموده، سادگی ابزار کار کشاورزان محلی است که با توجه به توصیفاتی که جکسون از ابزار های کشاورزی براساس کتاب اوستا ارائه داده است، باید عینا همچون آن ها بوده باشند؛ به عنوان مثال، از خیش که در اوستا aēsha است یا از بیل (در اوستا kăstra) یا دستاس نام می برد.
در اینجا نحوه بیل زدن دسته جمعی کشاورزان که به اتفاق بیل ها را در خاک فرو نموده و با علامتی همزمان بیرون می کشیدند، ذکر شده است. شخم زدن، شن کش کردن، خرمن کوبی، درویدن با داس و باد دادن از دیگر اعمال کشت و زرع است که نویسنده به آن ها پرداخته است. ادامه این فصل به اظهار نظر های سیاحان پیشین از کوه آتشگاه و آتشکده روی آن در نزدیکی اصفهان اختصاص یافته است.
منبع: فرادید